سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که براى خدا خشم کرد ، باطل را هر چند سخت بود از پا درآورد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :6
کل بازدید :306006
تعداد کل یاداشته ها : 468
103/9/7
10:20 ص

یهود در تفسیر المیزان (قسمت چهارم) فرزند خدا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وَ قَالَتِ الْیهُودُ وَ النَّصَارَى‏ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَن یشَاءُ وَ یعَذِّبُ مَن یشَاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ. (1)
یهود و نصاری گفته‌اند: ما فرزندان و دوستان خداییم! بگو: پس چرا خدا شما را به گناهان‌تان عذاب می‌کند؟! بلکه شما بشری از مخلوقات خداوند هستید. خدا هر که را خواهد، می‌آمرزد و هر که را خواهد، عذاب می‌نماید و مُلک آسمان‌ها و زمین و مابین آن دو خاصّ خدا بوده و به سوی او بازگشت است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرح آیات:

وَ قَالَتِ الْیهُودُ وَ النَّصَارَى‏ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ

در این معنا هیچ شکی نیست که یهودیان ادّعای فرزندی حقیقی برای خدا ندارند و به طور جدّی خود را فرزند خدا نمی‌دانند آن‌طور که بیشتر مسیحیان مسیح را فرزند خدا می‌دانند. پس این‌که در جمله‌ی مورد بحث حکایت کرده که یهود و نصاری ادعا کرده‌اند که ما فرزندان خدا و دوستان اوییم، منظور فرزندی حقیقی نیست بلکه منظورشان این است که با نوعی مجازگویی، شرافتی برای خود بتراشند، و این مجازگویی در کتب مقدسه‌ی آنان بسیار دیده می‌شود. مثلاً در آیه‌ی 38 از اصحاح سوم از انجیل لوقا آدم را فرزند خدا خوانده و در آیه‌ی 22 از اصحاح چهارم از سِفْر خروج و تورات، یعقوب را با چنین عنوانی نام برده و در آیه‌ی 7 از مزمور دوم از مزامیر داوود، جناب داوود را، و در آیه‌ی 9 از اصحاح سی و یکم از نبوّت ارمیا اقرام را، و در موارد بسیاری از انجیل‌ها و ملحقات آنها عیسی را، و در آیه‌ی 9 از اصحاح پنجم انجیل متّی و سایر انجیل‌ها صلحای مؤمنین را پسران خدا خوانده است.

به هر حال منظورشان از این تعبیر این است که ما یهودیان و مسیحیان آن قدر در درگاه خدای تعالی محبوب و مقرّب هستیم که پسران در نظر پدران محبوب و مقرّبند؛ پس ما نسبت به خدای تعالی جنبه‌ی شاهزادگان را داریم که در صفی جدای از صف رعیت قرار دارند و به امتیاز قرب به درگاه سلطان ممتازند؛ امتیازی که اقتضا دارد با آنان معامله و رفتاری غیر آن رفتاری که با رعیّت می‌شود، بشود، کأنّه شاهزادگان نسبت به قوانین و احکام جاریه در بین مردم. هر فردی از افراد فلان کار زشت را بکند، فلان مجازات را دارد الا شاهزادگان، و هر فردی از افراد باید فلان کار را بکند الا شاهزادگان که به خاطر ارتباطی که با تخت سلطنت دارند، نمی‌شود به آنها توهین کرد و آنها را مانند سایر افراد مملکت مجازات نمود. همه‌ی این امتیازات به خاطر این است که این شاهزادگان به مقدار انتسابشان به مقام سلطنت مورد علاقه و محبت و کرامت شخص سلطان قرار دارند.

پس مراد از این پسری، صرف اختصاص و امتیاز و تقرّب است، و عطف کلمه‌ی «وَ أَحِبَّاؤُهُ» بر کلمه‌ی «أَبْنَاءُ اللّهِ» به منزله‌ی عطف تفسیر است، یعنی ابناء را تفسیر می‌کند به این‌که غرض از دعوی آن اختصاص و محبوبیت است و منظورشان از این محبوبیت نیز خودِ آن نیست بلکه لازمه‌ی آن است و آن، مصونیت از عذاب و عقوبت است. می‌خواهند بگویند: ما به دلیل این‌که پسران خدا یعنی احبّاء و دوستان خدا هستیم، هر کاری بکنیم کرده‌ایم و هرگز گرفتار عقوبت نمی‌شویم و سرانجامِ ما جز به نعمت و کرامت کشیده نمی‌شود، چون عذاب کردن ما منافات با آن امتیاز و محبوبیت و کرامت دارد که در ما هست.

دلیل بر این‌که مراد از دو کلمه‌ی «ابناء» و «احبّاء» لازمه‌ی این دو کلمه است، این است که خدای سبحان به دنبال آن فرموده: «یغْفِرُ لِمَن یشَاءُ وَ یعَذِّبُ مَن یشَاءُ…». برای این‌که اگر منظور – همان‌طور که گفتیم – لازمه‌ی پسریِ خدا و دوستی او یعنی مصونیت از عذاب – ولو با نپذیرفتن دعوت حقه باشد – نبود، جا نداشت که در ردّ گفتار آنان سخن از مغفرت بیاورد و بفرماید: «یغْفِرُ…»، و نیز موقع مناسبی برای جمله‌ی «بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ» نبود (بلکه مناسب آن بود که آنان را مانند سایر مشرکین به عذاب دائم تهدید کند). پس معنای اینکه گفتند: «ما پسران خدا و دوستان اوییم»، این است که ما از خواصّ درگاه خدا و محبوبان اوییم و خدای تعالی هیچ راهی و مجوّزی برای عذاب دادن ما ندارد، هر چند که دعوت حقّه‌اش را نپذیریم و هر کار زشتی که خواستیم بکنیم و هر کار واجبی را که مطابق میلمان نبود ترک کنیم، برای این‌که لازمه‌ی معنای خاصّه بودن و محبوب خدا بودن همین است که ما از هر مکروه و محذوری در امنیت کامل قرار داشته باشیم.

دستور به پیامبر اسلام (ص) برای پاسخگویی به یهود و نصاری

قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم

در این جمله به پیامبر گرامی خود دستور می‌دهد با آنان احتجاج نموده و دعوی آنان را ابطال کند، و این دو حجّت است که یکی از راه نقض اقامه شده و دیگری از راه اثبات نقیض دعوی آنان.

حاصل دلیل اول که جمله‌ی مورد بحث بیانگر آن است این است که اگر دعوی شما مبنی‌بر این‌که شما پسران خدا و دوستان اویید و در نتیجه از تعذیب الهی ایمن‌اید و خدای تعالی راهی به تعذیب شما ندارد، چون از همه‌ی عذاب‌های دنیایی و آخرتی ایمن هستید، دعوی درستی است، پس به من بگویید این عذابی که هم اکنون به خاطر گناهانی که دارید در آن واقع شده‌اید و به طور مستمر در آن می‌سوزید، چیست؟ عذابی که شما یهودیان به کیفرِ کشتن پیامبرانتان و افراد صالح از مردم خود و به کیفر فسق و فجوری که همواره در بین‌تان جاری است، از قبیل پیمان‌شکنی‌ها، و مخصوصاً پیمان‌هایی که با خدای تعالی بستید، و تحریف کلمات خدا از جای خودش، و کتمان آیات خدا و کفر به آن و هر نوع طغیان و تجاوزی که مرتکب شدید، بر سرتان آمد: بعضی‌ها مسخ شدید و بعضی دیگرتان به تقدیر الهی گرفتار ذلّت و مسکنت گشتید و ستمکاران بر شما مسلط شدند و دست به کشتار یکدیگر زدید، عرض و ناموس یکدیگر را دریدید، خانه‌های خود را به دست خود ویران کردید، اموالتان را از بین بردید، و اینک زندگیتان چون بیماری است که مرض بدنش را فاسد ساخته، نه زنده است که جزءِ زندگان شمرده شود و نه مرده است که جزءِ مردگان به شمار آید، نه امید زندگی او می‌رود و نه چون مردگان فراموش می‌شود.

مغلطه‌ی یهود

ممکن است در اینجا یهودیان مغلطه کنند و بگویند: «بله، ما همه‌ی این وقایع غم‌انگیز و بلاهایی را که بر سرمان آمده قبول داریم، اما این از باب عذاب الهی نیست و نبوده بلکه از باب «اَلْبَلاء لِلْوَلاء» بوده است. از این باب بوده که خدای تعالی هر قومی را که بیشتر دوست بدارد، بیشتر گرفتار بلایش می‌کند، همچنان که امثال این بلاها بر بندگان صالح خدا از انبیاء و رسولان خدایی چون ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و یوسُف و زکریا و یحیی و غیر ایشان گرفته تا خود شما مسلمانان نیز به نظایر آن مبتلا شده‌اید. جنگ اُحُد و جنگ موته و سایر غزوات، نمونه‌ای از آن گرفتاری‌هاست. چطور شد که وقتی این ناملایمات به ما متوجه می‌شود، آن را عذاب‌های الهی می‌خوانید و وقتی خود شما به آن مبتلا می‌شوید، عنوان نعمت و کرامت به آن می‌دهید؟»

در پاسخ می‌گوییم: در این هیچ شکّی و بحثی نیست که ناملایمات جسمی و بلاها و مصائب دنیوی همان‌طور که بر سر مؤمنین می‌تازد، بر سر کفّار نیز می‌تازد. هم صالحان را می‌گیرد و هم طالحان را. این خود سنت الهی است که در بندگان گذشته‌ی او نیز جریان داشته، الا اینکه عنوان و اثر این بلاها با اختلاف دیدگاه‎ها و موقعیت‎ها فرق می‌کند، تا ببینی بندگان خدا نسبت به پروردگارشان در چه موقعیتی و مقامی قرار دارند.

بله، آن بنده‌ای که صلاح و سداد در سویدای دلش جای‌گیر شده و فضیلت انسانیت در جوهره‌ی ذاتش جای گرفته – چون انبیای کرام و افراد تالی تلوّ آنان – وقتی با مصائب و محنت‌های دنیوی روبه‌رو می‌شود، بجز فعلیت یافتن فضایل جاگرفته در نفسشان اثری ندارد، مصائب و محنت‌ها آن فضایل را که تاکنون نهفته و بی‌اثر بود، به فعلیت می‌رسانَد، هم خود آنان از آن فضایلِ فعلیت یافته برخوردار می‌شوند و هم دیگران را برخوردار می‌سازند. پس این نوع مصائب و یا به عبارتی مصائب این نوع افراد در عین این‌که مایه‌ی کراهت طبع است، چیزی و عنوانی جز بلیّت و پیشامد الهی ندارد، و اگر خواستی می‌توانی بگویی این مصائب برای این نوع افراد ترفیع درجه است.

و اما آن افرادی که نه صلاح و سداد در سویدای دلشان جای گرفته و نه شقاوت و فسق، وقتی مصائب و بلاها بر آنان هجوم می‌آورَد، راه کفر یا ایمان و صلاح یا طلاح آنان را مشخص می‌سازد. در نتیجه مصائب برای این‌گونه افراد جنبه‌ی امتحانات و آزمایش الهی را دارد و خدای تعالی این‌گونه افراد را می‌آزماید تا معلوم شود آیا راه بهشت را پیش می‌گیرند یا راه دوزخ را.

در مقابل آن دو طایفه، طایفه‌ی سومی هستند که در زندگیشان جز بر هوای نفس تکیه و اعتماد ندارند و جز با فساد و افساد و فرو رفتن در لجنزار شهوت اُنس نمی‌ورزند و هیچ‌گاه فضیلت را بر رذیلت، و خضوع در برابر حق را بر استکبار نسبت به خدای تعالی برنمی‌گزینند، همچنان که قرآن داستان این طایفه را سروده و نمونه‌هایی چون امت نوح و قوم عاد و ثمود و مردم فرعون و اصحاب مَدین و قوم لوط را آورده. قهراً مصائب برای این طایفه جنبه‌ی عذاب دارد، و خدای تعالی می‌خواهد با فرستادن بلاها نسل این طایفه را براندازد.

خدای تعالی همه‌ی این معانی، یعنی معنای عذاب طایفه‌ی اول و دوم و سوم را در یک آیه جمع کرده و می‌فرماید: «وَ تِلْکَ الْأَیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَ اللّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ. وَ لِیمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یمْحَقَ الْکَافِرِینَ» (2).

تاریخ یهود از زمان بعثت موسی (ع) تا زمان بعثت محمد خاتم الانبیاء (ص) – که بیش از دو هزار سال است – مالامال از انواع جرایم و گناهانی است که این ملّت مرتکب شدند و در ارتکاب گناهان هیچ گناهی را فروگذار نکردند تا آنجا که بدون ندامتی و شرمی کارشان به اصرار و استکبار کشیده شد، و معلوم است که بلاها و مصائبی که بر سر این ملت آمده، جنبه‌ای بغیر از عذاب و عنوانی بغیر از نکال نداشته و نمی‌تواند داشته باشد، به خلاف مسلمین که اگر آنها نیز به بلاهایی مبتلا شدند با در نظر گرفتن این‌که بلاها از نظر طبیعتی که این عالم دارد چیزی جز حوادث عادی نبوده، حوادثی بوده که دست تدبیر الهی آنها را پیش می‌آورده و می‌آورَد.

این سنتی است از خدای تعالی که همواره جاری بوده و همواره جاری خواهد بود. آری، «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً» (3)، و این حوادث بالنسبه به حال مسلمانانی که مبتلا به آن می‌شده‌اند – البته سخن ما درباره‌ی مسلمانانی است که بر طریق حق استوار بودند – چیزی بجز امتحان نبوده، همچنان که نسبت به مسلمانانی که از راه اسلام منحرف شدند، چیزی بجز نکال و عذاب نبوده و از نظر اسلام احدی نمی‌تواند ادّعا کند که من به خاطر این‌که در شناسنامه‌ام مسلمانم، نزد خدای تعالی کرامتی و حرمتی علی‌حده دارم، زیرا قرآن کریم چنین کرامتی و چنین احترامی برای احدی اثبات نکرده، تا چه رسد به این‌که مسلمانان را پسران خدا و دوستان او بداند. اسلام هیچ اعتنایی به اسماء و القاب ندارد، بلکه در خطاب به مسلمانان فرموده: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یعْلَمَ الصَّابِرِینَ… وَ مَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى‏ أَعْقَابِکُمْ وَ مَن ینْقَلِبْ عَلَى‏ عَقِبَیهِ فَلَن یضُرَّ اللّهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ» (4) و نیز فرموده: «لَیسَ بِأَمَانِیکُمْ وَ لاَ أَمَانِی أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یعْمَلْ سُوءاً یجْزَ بِهِ وَ لاَ یجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیاً وَ لاَ نَصِیراً» (5).

و در این آیه – یعنی آیه‌ی مورد بحث – که می‌فرماید: «قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم»، وجهی دیگر هست و آن این است که مراد از «عذاب»، عذاب اخروی باشد و کلمه‌ی «یعَذِّبُکُم» به معنای آینده است نه به معنای استمرار که در وجه سابق گفته شد. و از این باب به اهل کتاب فرموده: «پس چرا خدا در قیامت شما را عذاب می‌کند؟» که اهل کتاب خود اعتراف دارند به این‌که در برابر گناهانشان فی‌الجمله و تا حدودی عذاب می‌بینند. اما یهودیان اعتراف دارند، دلیلش حکایتی است که قرآن کریم از سخنان آنان کرده و فرموده یهودیان گفتند: «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیاماً مَعْدُودَةً» (6). و اما نصاری اعتراف دارند، دلیلش این است که هر چند آنها معتقد به فداء هستند، یعنی معتقدند که عیسی (ع) با خدای تعالی معامله‌ای کرد و آن این بود که به دار آویخته شود و در عوض خدای تعالی گناهان مسیحیان را بیامرزد، ولیکن همین اعتقاد فی‌نفسه اعتراف به اثبات گناه و عذاب است، چون می‌گویند عذاب کشیدن مسیح و به دار آویخته شدنش به خاطر گناهان امت نصاری بود، علاوه بر این‌که انجیل‌های آنان گناهانی چون زنا و امثال آن را گناه می‌داند و کلیساها نیز با این‌گونه اعمال معامله‌ی گناه می‌کنند و به همین جهت در کلیساها جایی را برای آمرزش گناهان اختصاص می‌دهند تا گنه‌کار بدان‌جا رود و به گناه خود اعتراف نموده و از مسؤول آن غرفه آمرزش گناه خود را طلب کند. این هم برای خود وجهی دیگر است، ولیکن وجه صحیح همان وجه اول است.

بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَن یشَاءُ وَ یعَذِّبُ مَن یشَاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ.

این قسمت از آیه‌ی مورد بحث برهان دومی است که می‌خواهد از راه معارضه، دعوی یهود و نصاری را باطل کند و حاصل این برهان این است که: اگر به حقیقت شما نظر کنیم، همین کافی است که دعوی شما را – مبنی‌بر این‌که پسران خدا و دوستان اویید – باطل کند. برای این‌که حقیقت ذات شما این است که شما بشری هستید از میان انسان‌ها و سایر موجوداتی که خدای تعالی آفریده و شما هیچ امتیازی بر سایر مخلوقات خدا ندارید، و از میان مخلوقات یعنی آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آن دو است، هیچ موجودی زائد بر این‌که مخلوق خداست، چیزی ندارد. همه مخلوق اویند و او ملیک و حاکم در همه است؛ حاکم به هر چه و به هر طور که بخواهد. و بزودی بازگشت مخلوق به سوی پروردگار ملیک و حاکمش می‌باشد؛ پروردگاری که حاکم در او و در غیر اوست.

وقتی مطلب چنین باشد، پس خدای سبحان می‌تواند هر کسی را که خواست، بیامرزد و هر کسی را که خواست، عذاب کند، بدون این‌که مزیتی یا کرامتی و یا هر بهانه‌ی دیگری، از عذاب و یا مغفرت او جلوگیری نماید، یا راه او را در به کرسی نشاندن اراده‌اش قطع کند، یا بین او و آنچه اراده کرده حجابی و یا حائلی بیندازد.

پس این‌که فرمود: «بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ»، به منزله‌ی یکی از مقدّمات حجّت و برهان است و جمله‌ی «وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا» به منزله‌ی مقدمه‌ی دیگر، و جمله‌ی «وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ» به منزله‌ی مقدمه‌ی سوم دلیل است و جمله‌ی «یغْفِرُ لِمَن یشَاءُ وَ یعَذِّبُ مَن یشَاءُ» به منزله‌ی نتیجه‌ی بیان و حجّتی است که دعوی یهود و نصاری را که گفتند خدا راهی به تغذیب ما ندارد، نقض می‌کند. (7)

قرآن و پیشنهاد مرگ به یهودیان به خاطر ادّعایشان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قُل یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. وَ لاَ یتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ. قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى‏ عَالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ فَینَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ. (8)
ای رسول ما، جهودان را بگو: ای جماعت یهود، اگر پندارید که شما بحقیقت دوستداران خدایید نه مردم دیگر، پس تمنّای مرگ کنید اگر راست می‌گویید (که علامت دوستان خدا آرزوی مرگ و شوق لقای به خداست). و حال آنکه در اثر آن کردار بدی که به دست خود (برای آخرت خویش) پیش فرستاده‌اند، ابداً آرزوی مرگ نمی‌کنند (بلکه از آن ترسان و هراسانند)، و خدا از کردار ستمکاران آگاه است. ای رسول ما، (به جهودان) بگو: عاقبت مرگی که از آن می‌گریزید، شما را البته ملاقات خواهد کرد و پس (از مرگ) به سوی خدایی که دانای پیدا و پنهان است، بازمی‌گردید و او شما را به آنچه (از نیک و بد) کرده‌اید، آگاه می‌سازد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرح آیات

قُل یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ.

در این آیه‌ی شریفه علیه یهود استدلال شده، استدلالی که دروغ‌گویی یهود را در ادّعایش که می‌گوید: «ما اولیای خداییم و دوستان و پسران او هستیم»، کاملاً آشکار می‌کند، و خدای تعالی ادعاهای آنان را در قرآن حکایت کرده و می‌فرماید: «وَ قَالَتِ الْیهُودُ وَ النَّصَارَى‏ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» (9)، و نیز می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ» (10)، و نیز فرموده: «وَ قَالُوا لَن یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً» (11)، که در آیه‌ی اولی خود را پسران و دوستان خدا، و در دومی مالکین منحصر خانه‌ی آخرت، و در سومی دارندگان حق ورود به بهشت معرّفی کرده‌اند.

و حاصل معنای آیه این است که: یهودیان را مخاطب قرار بده و به ایشان بگو: ای کسانی که کیش یهودی‌گری را به خود بسته‌اید، اگر معتقدید که تنها شما اولیای خدایید و نه هیچ‌کس دیگر، و اگر در این اعتقادتان راست می‌گویید، آرزوی مرگ کنید و خریدار آن باشید، برای این‌که ولیّ خدا و دوست او باید دوستدار لقای او باشد. شما که یقین دارید دوست خدایید و بهشت تنها از آن شماست و هیچ چیزی میان شما و بهشت و خدا حایل نمی‌شود مگر مردن، باید مردن را دوست بدارید و با از بین رفتن این یک حایل، به دیدار دوست برسید. در مهمانسرای او پذیرایی شوید و از دار دنیای پست که بجز همّ و غمّ و محنت و مصیبت چیزی در آن نیست، آسوده گردید.

وَلاَ یتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ.

خدای عزّوجل بعد از پیشنهاد تمنّای مرگ به یهودیان، به پیامبر خود خبر می‌دهد که این یهودیان هرگز تمنّای مرگ نخواهند کرد، و این تمنّا نکردن‌شان را تعلیل می‌کند به آنچه در دنیا مرتکب شده‌اند. می‌فرماید: یهودیان به خاطر «ما قَدَّمَتْ اَیدیهِمْ» هرگز چنین آرزویی نمی‌کنند. و جمله‌ی «ما قَدَّمَتْ اَیدیهِمْ» کنایه است از ظلم و فسوقی که در دنیا مرتکب شده‌اند. پس معنای آیه این است که: یهودیان به سبب ظلم‌هایی که کردند، آرزوی مرگ نمی‌کنند، و خدا دانای به ظالمان است، می‌داند که ستمکاران هیچ وقت لقای خدا را دوست نمی‌دارند چون دشمنان خدایند، و بین خدا و آنان ولایت و محبتی در کار نیست.
و این دو آیه در معنای آیه‌ی زیرند که می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ. وَ لَنْ یتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (13).

تهدید یهود به مرگ

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى‏ عَالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ فَینَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.

[این آیه] یهودیان را تهدید به آمدن مرگی می‌کند که از آمدنش کراهت دارند، برای این‌که از آن می‌ترسند که به وبال اعمال زشتشان گرفتار شوند. می‌فرماید: مرگ بزودی آنان را دیدار می‌کند، چه بخواهند و چه نخواهند، آنگاه به سوی پروردگارشان که با ستمکاری‌ها و دشمنی‌ها از زیّ بندگیش خارج شده بودند بر می‌گردند، و او به حقیقت اعمال آنان آگاه است، چه اعمال ظاهری‌شان و چه پنهانی‌شان. برای این‌که او عالم به غیب و شهادت است و بزودی ایشان را به حقیقت اعمالشان و آثار سوءِ آن که همان انواع عذاب‌هاست، خبر خواهد داد.

بنابراین، در آیه‌ی شریفه نخست به ایشان اعلام می‌کند که فرار از مرگ، خطایی است که مرتکب می‌شوند، برای این‌که مرگ بزودی ایشان را در می‌یابد؛ و ثانیاً اعلام می‌دارد که اگر از مرگ کراهت دارند، برای این است که از لقاءالله کراهت دارند، و این هم خطای دومی است از ایشان، چون خواه‌ناخواه به سوی خدا بر می‌گردند و خدا به حساب اعمالشان می‌رسد و سزای بدی‌هایشان را می‌دهد؛ و ثالثاً اعلام می‌دارد که هیچ‌یک از اعمالشان بر خدا پوشیده نیست، چه اعمال ظاهری و چه پنهانی، و مکر و نیرنگ‌شان جز به خودشان برنمی‌گردد، چون او عالِم به غیب و شهادت است. (14)

پی‌نوشت‌ها: فرزند خدا ، فرزند خدا ، فرزند خدا ، فرزند خدا ، فرزند خدا ، فرزند خدا
1. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 18
2. «و ما این روزگار و کامرایی و ناکامی از آن را در بین انسانها دست‌به‌دست می‌گردانیم تا مردم را که سه طایفه هستند، از یکدیگر مشخص سازیم. یک طایفه آنهایی هستند که به خدا ایمان دارند، و ما آنان را شهیدان و گواهان بر سایرین قرار می‌دهیم؛ و طایفه‌ی دیگر درست در مقابل این طایفه‌اند، یعنی ستمکاران که خدا دوستشان نمی‌دارد؛ و طایفه‌ی سوم بین دو طایفه و دو نقطه قرار دارند، و خدا می‌خواهد با زیر و رو کردنشان امتحانشان نماید و مؤمنین را خالص سازد و کافران را مورد غضب قرار دهد» (سوره‌ی آل عِمران، آیات 140 و 141).
3. «هرگز نمی‌توان سنت الهی را دگرگون ساخت» (سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 43).
4. «شما پنداشته‌اید که به صرف ادّعای مسلمانی و بدون اینکه خدای تعالی از راه آزمایش، مجاهدان و صابران شما را از دیگران متمایز سازد، داخل بهشت می‌شوید؟… و محمد جز رسالت از ناحیه‌ی خدای تعالی سنتی ندارد. قبل از وی نیز رسولانی بودند و گذشتند. حال آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت قبلی خود برمی‌گردید؟ کسی که به عقب برگردد، باید بداند ضرری به خدا نمی‌زند، و خدا بزودی شاکران را پاداش خیر خواهد داد» (سوره‌ی آل عِمران، آیات 142-144).
5. «به دلخواه شما و دلخواه اهل کتاب و صرف نامگذاریهای شما نیست. هر کس عمل زشت کند، کیفرش را خواهد دید، و هنگام کیفر دیدن غیر از خدا یاوری و فریادرسی نخواهد داشت» (سوره‌ی نساء، آیه‌ی 123).
6. «آتش با ما تماس نمی‌گیرد مگر چند روزی» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 80).
7. المیزان، ج 5، صص 405-411.
8. سوره‌ی جمعه، آیات 6-8
9. «یهود و نصاری گفتند: ما فرزندان و دوستان خدا هستیم» (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 18).
10. «و بگو: اگر سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شماست نه سایر مردم (پس آرزوی مرگ کنید)» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 94).
11. «آنها گفتند: هیچ کس داخل بهشت نمی‌شود جز یهود و (نصاری)» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 111).
13. «بگو: اگر خانه‌ی آخرت نزد خدا تنها از آنِ شماست و هیچ کس دیگری از مردم از آن بهره ندارد، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید. و هرگز و ابداً آرزویش را نمی‌کنند به خاطر گناهانی که کرده‌اند، و خدا دانای به ظالمان است» (سوره‌ی بقره، آیات 94 و 95).
14. المیزان، ج 19، صص 450-452.
منبع: حسین فعال عراقی ، یهود در المیزان ، تهران: نشر سبحان، چاپ پنجم.


یهود       یهود
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ شهید تهرانی مقدم : “فقط انسان های ضعیف به اندازه ی امکاناتشان کار میکنند” روحش شاد یادشگرامی راهش پر رهرو
+ خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!‏ شهید دکتر چمران
+ "جبران خلیل جبران" معتقد است : ایمان بدون عشق شما را متعصب، وظیفه بدون عشق شما را بد اخلاق، قدرت بدون عشق شما را خشن، عدالت بدون عشق شما را سخت، و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند.
+ جالب است بدانید: حرفها سه دسته اند : دسته اول : گفتنی ها ، دسته دوم : نوشتنی ها ، و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها دو تای اول سبک ات می کنند سومی سنگینت
+ بزرگی گفت: اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و ممکن است در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد. شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط
+ آدمها وقتی از هم دور میشوند تفسیر وعلتش اینه که خیلی وقته از خدا دور شدن!!!!! هر چند اگه ازشون بپرسی ممکنه این واقعیت رو تکذیب کنند وهزار بهانه بیارن ولی تو باور نکن..... دلی که با خدا باشد برای مردم میتپد.....
+ درصد کمی از انسانها نود سال زندگی میکنن"" ما بقی یک سال را نودبار تکرار می کنن.......
+ چه تقابل عجیبی است......... به دنیا می آییم ولی به آخرت می رویم.... آری برای رسیدن به آخرت باید از دنیا گذشت.......
+ به بزرگی گفتم: راست گفتی.... دزد به آدمی میزنه که ثروت هنگفتی داره وچه ثروتی بالاتر از ایمان..............
+ بزرگی می گفت: انسانها باید " شرافت" داشته باشند نه" شر" و" آفت"